عقایدی که با اسلام فقاهتی در تعارض است؛
يكشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۹:۳۰ ق.ظ
عقایدی که با اسلام فقاهتی در تعارض است؛
آقای مشایی! واقعاً یادتان نیست چه گفتید؟
علماء تا به حال کراراً مطرح کرده اند که انحراف مورد بحث انحراف از نظرات اسلام فقاهتی است. آنچه به آن انتقاد می شود، انتقاد به عقایدی است که در قالب اسلام مطرح می شود امّا عمیقاً با مبانی اسلام فقاهتی در تعارض است.
«اسفندیار رحیم مشایی» دیروز طیّ گفتوگویی تفصیلی با ارگان دولتی خبرگزاری «ایسنا» مطالب گوناگونی درباره فضای سیاسی کشور مطرح کرده که جای تأمّل دارد.
وی در جایی از این گفتوگو می گوید: «فرض کنید من راجع به یک چیزی و یا یک موضوعی موضعی داشته باشم و اگر فرد دیگری در چنین حوزه و موضعی نباشد، آیا من باید به او بگویم منحرف؟ آیا این خوب است؟ ما از چه چیزی منحرف شدیم. من تا به حالا هر چه فکر کردم متوجه نشدم که از چه چیزی منحرف شدم! انحراف که میگویند یک مسئله کلّی است. هر چیزی نسبت به چیز دیگری منحرف است؛ باید بگویند ما از چه چیزی منحرف شدیم؟»
البتّه بهرغم ادّعای ایشان که مطرح میکنند تا به حال گفته نشده منظور منتقدان از انحراف، انحراف از چیست؛ باید گفت که علماء و کارشناسان تا به حال کراراً مطرح کردهاند که انحراف مورد بحث، انحراف از نظرات اسلام فقاهتی است. لذا آنچه در حال حاضر به آن انتقاد می شود، انتقاد به عقایدی است که در قالب اسلام مطرح می شود امّا عمیقاً با مبانی اسلام فقاهتی در تعارض است.
در اینجا با اشاره به برخی از سخنرانی های «مشایی» سعی شده تا هم به جامعه و هم به وی که تلاش دارد فرافکنی کند؛ یادآوری شود موج انتقادات در واقع اعتراض به چه بوده است:
* وقتی ما میگوییم حضرت موسی(ع)، حضرت عیسی(ع) و حضرت محمد(ص) گمان میکنیم که اینها معلم اخلاق بودهاند. البته معلم اخلاق هم بودهاند اما حقیقت اینها به معلمی اخلاق محدود و بسنده نمی شود. انبیاء مدیران جامع الاطرافی هستند که میخواهند عدالت را برقرار کنند ... اگر حضرت عیسی(ع) موفق می شد 300 سال مدیریت میکرد جامعه را، حضرت موسی (ع) هم 500 سال مدیریت میکرد اما بروید زندگی نوح(ع) را پیدا کنید، مدیریت نکرده، 950 سال بوده اما مدیریت جامع نکرده است. نتوانسته عدالت را برقرار کند. («پانزدهمین جشنواره تحقیقاتی علوم پزشکی رازی»- 21/10/88)
* من اگر جمله خود را در خصوص اسرائیل بد میدانستم آن را تکرار نمیکردم اما من بر این اساس این مسئله را گفتم که اگر اسرائیل را امروز دنیا یک کشور میشناسند، یک کشوری است که با یک سیلی حذف میشود. حال اگر بخواهیم بدانیم که چرا حذف نمیشود به خاطر اینکه نفوذ در بسیاری از کشورها دارد و افکار عمومی را به نفع خود و علیه ما بسیج میکند. سیاست دولت این بود که ما در عین حال که با صهیونیزم مقابل میکنیم و افتخار این دولت این بود که موج بزرگی از مقابله با صهیونیزم جهانی را در دنیا به راه انداخت ما میخواستیم بگوییم که این رژیم در حالی که در دنیا قانونی نیست در سرزمین خودش نیز مورد اعتراض مردم قرار گرفته است. (جلسه پرسش و پاسخ با جامعهو وعّاظ تهران- 8/11/88)
* عزت، محصول یک برآیند و درک است و البته باید گفت که احساس عزت ایرانیها از جنس ناشی از سلطه و قدرت نیست، چون قدرت و سلطه ممکن است غرور بیاورد. این احساس عزت به علت عزت مکتب ایران است و قاطبه ملت ایران این مسئله را درک کردهاند ... ما باید فرصتی ایجاد کنیم تا نسلهای نوی ایرانی با درک عالمانه عزت، فلسفه ایران را بفهمند، مکتب ایران را بفهمند. من بر "مکتب ایران" اصرار دارم ... برخیها از من خرده میگیرند که چرا نمیگویی مکتب اسلام و میگویی مکتب ایران، متذکر شد از مکتب اسلام دریافتهای متنوعی وجود دارد، اما دریافت ما از حقیقت ایران و حقیقت اسلام، مکتب ایران است و ما باید از این به بعد مکتب ایران را به دنیا معرفی کنیم ... اندیشه ایرانی جوهر دارد و گوهر است. همه بروز و ظهور اندیشه ایرانی زیبایی است ... ویژگیهای ایران متعدد است. اگر مکتب ایران را بشناسیم شناخت جلوههای آن آسانتر خواهد شد. ایران محل تلاقی ارزشهای آسمان و زمین است خداوند و انسان هر دو در ایران تعظیم شدهاند ... در برخی جاها انسان برای خدا نفی میشود که به نظر من این انحراف است و در مکتب ایران وجود دارد چرا که در مکتب ایران انسان برای خدا هضم نمیشود. («اختتامیه همایش ایرانیان مقیم خارج »- 13/5/89)
* اگر موضوعی را بگویم میگویند کفر گفت؛ ولی بعضی موسیقی را درک نمیکنند و نمی فهمند و میگویند موسیقی حرام است. (سخنرانی در جمع برخی هنرمندان استان مرکزی- 18/9/89)
* دوره اسلامگرایی هم به پایان رسیده است؛ انقلاب کردیم در سال 57 که انقلاب اسلامی را صادر کنیم اما من اینجا عرض میکنم که دوره اسلامگرایی هم به پایان رسیده است؛ معنایش این نیست که اسلامگرایی وجود ندارد یا رو به نزج نیست، نه، دورش تمام شده و گرنه الان دوره اسبسواری تمام شده ولی اسب هست و سواریش هم هست، داره دوره ماشینسواری هم تموم میشه اما ماشین هم هست و سواریش هم هست. معناش اینه که روند توسعه در دنیا به این سمت داره میره که این آینده و "ان الدین عندالله الاسلام" این تردیدی توش نیست اما روند تحولات این نیست که بشریت مسلمان بشود تا به حقانیت برسد؛ این دوره رو به پایان است، تمام نشده، رو به پایان است. بشر سرعتش بالا رفته، فهمش تیز شده، به یک حقایقی میرسد که اونرو لازم نیست دیگه از پوسته اسلام طی کنه، یعنی داره به یک عصاره اصلی میرسه که اون عصاره اصلی یک فهم بزرگی درش اتفاق میوفته، میفهمه که برای اون نظام بسیار بزرگ ... تحولات اونقدر سریعه که اصلا دیگه نمیکشه بفهمه که چه اتفاقی میافته. مقالهای را میخوندم که در فناوری اطلاعات، پیشروان فناوری اطلاعات در تحلیلشان از آینده اینه که جهان آینده جهان به شدت مذهبیست، در حالی که 100 سال چیز دیگه میگفتند، جهان از این مسیر دیگه قرار نیست ما حرکت کنیم؛ مسیحی، یهودی، زردتشتی، بودایی، برهمایی، نمیدونم هندو، چی، فلان، اینا همه باید بیان مسلمان شوند، بروند؛ سوال میکرد که آقا امام زمان بیاد، این همه آدم رو چی کار میخواد کنه؟ شیعه که این قد نیست که، اصلاً که توی دنیا کسی از امام زمان اسم نمیبره که، اون فکر میکرد که باید این سلسله طی شه، ولی اصلا این جوری نیست بشریت داره به این جا میرسه که نظم اصلا دیگه متحول شده، مفهوم نظم دیگه اصلا قابل تعریف نیست.
* به نظرم می رسد در کمتر از صدسال آینده با انسان هایی زندگی می کنیم که ساخته خود ما هستند. انسان هایی دقیقاً مثل ما که با آنها انس میگیریم و زندگی میکنیم و بدون تردید این، آینده قطعی بشر است ... از خود پرسیدم چرا خدا به انسان و خلق او افتخار می کند و پس از اندیشه بسیار به این نتیجه رسیدم که خداوند به خلق موجودی فکر کرد و انجام داد که مثل هیچ کس نبود و مثل خودش بود در واقع خدا با خلقت انسان خدا آفرید. این حرف من نیست که باز بگویند که مشایی از این حرفها زده است؛ این حرف مکاتب دینی ماست که میفرمایند بنده من! طوری رفتار کن که خدا صفت شوی.
۹۲/۰۲/۱۵