بازهم در محاصرهای دختر علی(ع)
دوشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۰۳ ب.ظ
چه بنویسم برای تو که تاریخ، صبوری را از تو آموخته و ایستادگی را و تدبیر را و عقل را و ...؟
کربلا رفته بودم بانو!
بر فراز تل زینبیه ایستادم بعد از 1400 سال و تنم لرزید از تداعی آن چه دیدهای از این فراز
چه گذشته بر تو ای پیر جوان؟
تو که با تکریم رفتی به نینوا و خیل یلان بنیهاشم به امیری عباس، حافظت بودند و با تجلیل سوارت میکردند و کمرشان و زانویشان پلکان تو بود تا بر اشتر و کجاوه بنشینی، با گیسوانی سیاه.
عصر عاشورا همه را بر اشتران نشاندی و خودت ماندی و خیل چشمهای ناپاک دشمنان غدار، و تنهائی...
و نگاهی به گودال قتلگاه و به سوی علقمه، کجائید مردان مرد بنیهاشم؟
برگشتی به مدینه بییار و یاور و از همه سهمگینتر بیحسین (ع)، با کمری خمیده و با گیسوانی سفید چندان که شویت نشناختت زینب!
بر فراز تل زینبیه بارها مبهوت ماندم از صبوری تو و وقارت با آن همه بار سنگین مصیبت
دوست دارم بیایم بارگاه نورانیت را زیارت کنم و سر بر ضریحت بگذارم و همنوا با تو بر حسینت اشک بریزم
اما چه کنم که دوباره هم در محاصرهای دختر علی (ع)
این بار هم در محاصره سپاه جهل و تعصب، کینه و کفر
خدایا به سر بریده حسین (ع)، به حنجر پاره اصغر و به سوز دل زینب (س)، اماکن متبرکه و مقدس شیعیان را از گزند کینه توزان تهی عقل و دشمنان اسلام و قرآن مصون بدار
********
به نقل از عمار نامه
۹۲/۰۳/۰۶