میزهایی پر از ستاره با طعم دوسیب!
شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۰:۴۸ ق.ظ
یا قهوهخانه در گذشته نخست محلی بوده است برای نوشیدن چای و خوردن ناهار و شام که بعدها اموری نظیر اطلاعرسانی، نشر افکار و اخبار اجتماعی-اقتصادی و حتی سیاسی و....
یا قهوهخانه در گذشته نخست محلی بوده است برای نوشیدن چای و خوردن ناهار و شام که بعدها اموری نظیر اطلاعرسانی، نشر افکار و اخبار اجتماعی-اقتصادی و حتی سیاسی و نیز سرگرمیهایی چون مدیحهسرایی، نقالی، شاهنامهخوانی، غزلخوانی، سخنوری و مشاعره نیز در آن جایگاهی پیدا کردند و این مکان به عنوان نهاد با اهمیتی از جهت فرهنگی معرفی شد.
چایخانه در ایران حدود ۴۰۰ سال قدمت دارد. پیشینهٔ مصرف چای در ایران به سده هفدهم میلادی میرسد. جهانگردان از چایخانههایی گفتهاند که بزرگان و توانگران در آن جا جمع شده و چای مینوشیدند.
با آمدن چای به ایران و کشت این گیاه در بعضی از مناطق شمالی ایران و ذائقه پذیر شدن طعم چای دم کرده میان مردم، کمکم چای جای قهوه را در قهوه خانه گرفت. از نیمه دوم قرن سیزدهم هجری چای نوشی در قهوه خانه ها معمول شد. لیکن نام قهره خانه همچنان بر آنها باقی ماند.
علاوه بر نوشیدن چای، قهوه و غذا خوردن اموری نظیر اطلاعرسانی، نشر افکار و اخبار اجتماعی _ اقتصادی و حتی سیاسی و نیز سرگرمیهایی چون مدیحهسرایی، نقالی، شاهنامهخوانی، غزلخوانی، سخنوری و مشاعره هم در چایخانهها رواج پیدا کردند و این مکان به عنوان نهاد با اهمیت از جهت فرهنگی معرفی شد.
قهوه خانه های قدیم درون شهری بهترین و جذابترین اماکن عمومی شهرها برای گذراندن اوقات فراغت بودند. هر یک از آنها معمولاً محل اجتماع و پاتوغ گروهی از قشرها و صنفهای گوناگون بود.
قهوه خانه های سرراهی یا میان جادهای نیز که به آنها چایخانه هم میگفتند، در گذشته اکثراً سرپناههایی برای استراحت و رفع خستگی مسافران خسته و مانده بین راهی بود. این قهوهخانه ها معمولاً به دسته و صنفی خاص اختصاص نداشتند و مشتریان آنها رهگذرانی بودند که برای نوشیدن چای و کشیدن قلیان و خوردن صبحانه یا ناهار و یا شام به این قهوهخانه ها میرفتند.
با ریشه گرفتن قهوه خانه در متن جامعه و میان توده مردم و توسعه آن در شهرها قهوه خانه توانست به صورت یک واحد صنفی فعال با کارکرد اجتماعی ـ فرهنگی ویژه و مشخصی خودنمایی کند.
قهوه خانه در جامعه ایران، تحول و دگرگونی بزرگی در شکل گردهمایی های مردم و شیوه گذراندن اوقات فراغت و نوع سرگرمی های آنان فراهم آورد. مردم از هر قشر و گروه هر روز پس از دست کشیدن از کار روزانه، و در ایام و اوقات بیکاری در قهوه خانه ها جمع میشدند و ساعتها به گفت وگو با هم و تبادل نظر درباره کارهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی میپرداختند.
در مجالس شبانه قهوهخانه ها، به خصوص شبهای ماه رمضان که آیین های سخنوری و مرثیه سرایی و نقالی و شاهنامه خوانی و بازیهای قهوه خانه ای در آن برگزار میشد، معمولاً جمع زیادی از اهالی محل و مردم محله های دیگر شرکت میکردند و در یک محفل انس و دوستی و فضای فرهنگی و ادبی با هم ارتباط برقرار میکردند.
با تغییرات فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی جامعه به خصوص ورود رادیو و تلویزیون کمکم قهوه خانه را خلوت، منزوی و متروک کرد تا حدی که به سالنهایی کثیف و کهنه با وسایل فرسوده و مستعمل تبدیل شد و در برگیرنده روابط اجتماعی ناهنجار، برخوردهای رکیک، تجمع معتادان و بزهکاران و کشیدن قلیان واز آن دست شد که علاوه بر بیماریهای متعدد نهاد خانواده را نیز مورد هدف قرار داد.
قهوه خانه که تا چند دهه پیش کانون نشر و ترویج فرهنگ سنتی و دستاوردهای ادبی و هنری گذشتگان ما بود و توانسته بود تا حدی یادمانهای گذشته را در جامعه ایران و میان عامه مردم زنده و پایدار نگه دارد کم کم کارکرد خود را از دست داد در زمان حاضر دیگر هیچ اثری از آن قهوهخانه ها در زندگی اجتماعی ایرانیان مشاهده نمیشود مگر در برخی روستاها که هنوز بافت سنتی آنها دست نخورده باقی مانده است.
به هر حال این روزها گویا موضوع چای و چایخانه دارد دوباره به یکی از صنفهای مطرح و مورد علاقه گروه های خاصی از جامعه از جمله برخی هنرمندان متمول و ورزشکاران و ... قرار می گیرد و خبر ها حاکی از دست به دست شدن و خرید و فروش جوازهای 100 یا 200 میلیون تومانی تا الی ماشاالله در این صنف دارد.
در واقع باید گفت در پناه نظارتهای آگاهانه مراجع ذی صلاحی که برای قهوه خانه ها جواز صادر می کنند، امروز شاهد تشکیل نوعی از محافل خصوصی و پاتوقهای خاص هستیم. یک قهوه خانه پاتوق دختران و پسران دانشجویی است که آمده اند تا قلیان بکشند و ساعتی را تفریح کنند؛ قهوه خانه دیگر پاتوق هنرمندانی است که به دنبال پیدا کردن کار تازه هستند؛ پاتوق دیگر محلی است برای تجمع ورزشکارانی از یک گروه ورزشی؛ قهوه خانه دیگر فقط از دخترانی پذیرایی می کند که می خواهند در خلوت خود قلیان بکشند؛ قهوه خانه دیگر پاتوق دختر پسرهایی است که با هم دوست هستند و یا به طور گروهی با هم آشنا شده اند و می آیند تا قلیانی بکشند و هوایی تازه کنند!؛ قهوه خانه دیگر مکانی است برای معاملات بزرگ و کلان اقتصادی کشور و در آن آخر هم قهوه خانی ای است که همه چیز عرضه می کند به جز قهوه و قلیان و چایی!!.
به هر حال تنها چیزی که گویا در بین همه قهوه خانه ها مشترک است قلیان است و هزار بیماری ناشی از آن که ده هزار بار از سوی مراجع بهداشتی و پذشکی در رابطه با زیانها غیر قابل تصور آن تذکر داده شده است و اما گوش شنوایی برای شنیدن آن نیست!. بهتر است بگوییم که جوازهای کسبی که 200 یا 300 میلیون تومان جابجا می شود دیگر گوشی برای شنیدن و چشمی برای دیدن و دلی برای رحم کردن باقی نگذاشته است و متولیان امر هم شاید به شکلی در این بین دستی بالا زده باشند. البته اگر ریا نباشد!.
آخر در این مملکت بیشتر چیزها دیگر با معیار پول سنجیده می شود و کمتر کسی است که به چرندهایی چون سلامت و بهداشت و سرطان و از این حرفها توجه کند. به قولی هرکس پول داشت می تواند قاپش را بیاندازد بیخ دیوار و هر کس زور داشت می تواند در سهم برنده سهیم باشد. در این بین مردم کوچه و بازار و دخترکان و پسرکان تازه به سن جوانی رسیده سکه هایی هستند برای پر کردن دخلی که قرار است هر شب خالی شود در زیر میزهایی پر از ستاره با طعم دو سیب!.
۹۲/۰۲/۲۸